هر چه خوردم از دوست خوردم........
از قدیم گفتن دوست گیرد دست دوست......اما برای چی دست منو نگرفت؟؟؟؟
چرا دقیقا موقعی که نیاز داشتم بهش گذاشت رفت و پشت سرشم نگاه نکرد..........
ای خدا به مرز جنون رسیدم....
او میخندد و من گریه........
گریه میکنم و تک تک قطره های اشکام تداعی خاطرات با اونه.......
کی میرسه از این عذاب راحت بشم؟؟
خدایا راحتم کن که چیزی تا مردنم نمونده.............
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها:
دوست,
دوستی,
نیاز,
جنون,
خنده,
گریه,
خاطره,
خاطرات,
عذاب,
مردن,
مرده,